متون برگزیده نظم و نثر(انشای بیست)

وابسته به وبسایت انشای ۲۰ -- قبل از هر چیز به موضوعات سایت دقت فرمایید

متون برگزیده نظم و نثر(انشای بیست)

وابسته به وبسایت انشای ۲۰ -- قبل از هر چیز به موضوعات سایت دقت فرمایید

اسلام و فرهنگ توسعه اقتصادی

“اسلام و فرهنگ توسعه اقتصادی” نوشته دکتر میثم موسایی جامعه ما در حال گذر از حساسترین تحول تاریخی خود است، یعنی گذر از توسعه نیافتگی به توسعه این حسیاست به این دلیل است که تاکنون در دنیای کنونی پیش نیامده که یک کشور با گرایش اسلامی به رشد و توسعه همه جانبه اقتصادی و اجتماعی نائل شده باشد‌، ضمن اینکه گروهی بر این عقیده هستند که دین مانع توسعه است و جمع این دو ممکن نیست .

با توجه به مراتب مذکور در این گذر تاریخی و حساس، جامعه ما با مجموعه سوالاتی از جمله موارد زیر مواجه است .

v آیا اسلام مانه توسعه است؟

v آیا اسلام نمی تواند فرهنگ مناسب توسعه را ایجاد کند؟

v اصولاً (فرهنگ توسعه) چیست؟ و از چه عناصری تشکیل شده است؟

v آیا برای نیل به اهداف توسعه ابتدا باید (فرهنگ توسعه) را به وجود آورد ( تحول فرهنگی‌)‌؟

v عناصر فرهنگی که باید متحول شوند، کدامند؟

دیدگاه اسلام درباره پیش نیازها و عوامل فرهنگی موثر بر توسعه چیست؟ آیا اسلام در درون خود توسعه بر انگیز است یا توسعه ستیز؟

اینها مجموعه سؤالاتی است که به اختصار در این نوشته به آنها پرداخته خواهد شد . فرضیه ما در این مقاله این است که (بین تعالیم اسلام و عوامل فرهنگی مؤثر بر توسعه اقتصادی تعارضی وجود ندارد.)

 

تعریف مفاهیم

1-فرهنگ

در لغت به معنای عقل، دانش و بزرگی به کار رفته و در اصطلاح، این واژه بر معانی متعددی اطلاق شده است . این تعاریف اصطلاحی را ـ که بالغ بر سیصد تعریف است ـ می توان بر شش دسته تقسیم نمود:

1-1 – تعریف های تشریعی، که در آنها بر عناصر تشکیل دهنده فرهنگ تکیه شده مانند تعریف تایلور TYLOR . 1871 ، م که فرهنگ را کلیت در هم تافته ای می داند که دانش ، دین ، هنر ، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد، را شامل می شود.

1-2 تعریفهای تاریخی، در این گونه تعریف ها تکیه بر میراث اجتماعی است مانند تعریف لینتون-linton) م1936 (که فرهگ را را وراثت اجتماعی می داند .

1-3 تعریفهای هنجاری در این تعریف ها تکیه بر قاعده یا راه و روش است . مانند تعریف ویسلر (---) که فرهنگ را شیوه زندگی یک اجتماعی یا قبیله می داند.

1-4 تعریف های روان شناختی (----) در این دسته از تعاریف بر فرهنگ به عنوان وسیله سازگاری (----) و حل مسائل تأکید می شود. به عنوان مثال، هارت (---) فرهنگ را از الگوهای رفتاری که از راه تقلید یا آموزش کسب می شود، می داند.

1-5 تعریف های ساختاری (----) در این تعریف ها تأکید بر الگوسازی یا سازمان فرهنگ است مانند تعریف ویلی (----) که فرهنگ را سیستمی از الگوهای عادی مرتبط و وابسته به هم می‌داند.

1-6 تعریف های تکوینenesticv در این تعریف های بر فرهنگ به عنوان یک فرآورده‌ ساخته شده اجتماع بشری تأکید می شود. مانند تعریف فالسم (----) که فرهنگ را مجموعه ای از مصنوعات یعنی تمامی دستگاهها، ابزارها و عادات زندگی که به دست بشر ساخته شده است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود، می داند.

2-توسعه

توسعه در لغت به معنای گسترش دادن است و در اصطلاح نیز دارای تعاریف متعددی است بعضی توسعه را تغییرات کیفی درخواسته های اقتصادی، نوع تولید، انگیزه ها و سازمان تولید می دانند . مایکل تودارو، توسعه را جریانی چند بعدی می داند که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است . پروفسور گولت توسعه را هم واقعیتی مادی و هم ذهنی می داند و می‌گوید: بر حسب توسعه، جامعه از طریق ترکیب فرایندهای اجتماعی ، اقتصادی و نهادی، وسایلی را برای به دست آوردن زندگی بهتر تأمین می‌کند. مک لوپ، در تعریف توسعه اقتصادی می گوید: توسعه عبارت است از کاربرد منابع تولیدی به نحوی که موجب رشد بالقوه مداوم در آمد سرانه در یک جامعه شود. میردال، توسعه را عبارت از (حرکت یک سیستم یکدست اجتماعی به سمت جلو می‌داند .) سازمان ملل ، توسعه را (فرآیندی که کوششهای مردم و دولت را برای بهبود اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر منطقه متحد کرده و مردم این مناطق را در زندگی یک ملت ترکیب نموده و آنها را به طور کامل برای مشارکت در پیشرفت ملی توانا سازد) می داند.

آنچه به عنوان تعریف فرهنگ و توسعه ( اقتصادی ) ذکر کردیم فقط تعداد انگشت شماری از صدها تعریفی بود که از این دو اصطلاح صورت گرفته است . قبل از اینکه تعریف مورد نظر خود را از این مفاهیم ارائه دهیم لازم است به اینکه اشاره شود که چرا درباره فرهنگ و توسعه این همه تعریف صورت گرفته و آیا می توان تعریفی جامع و مانع از این اصطلاحات ارائه داد، به گونه ای که مورد قبول همگان باشد؟

در پاسخ به نظر می رسد باید ابتدا به اختصار بررسی کنیم که تعریف چیست؟ چه مفاهیمی نیاز به تعریف دارند؟ و چه موقع می توان از یک مفهوم، تعریفی جامع و مانع که مورد قبول همگان باشد ارائه کرد؟

تعریف‌کردن یک مفهوم، به معنای تمیز دادن آن از سایر مفاهیم است . بنابراین تعریف‌کردن ، امری است ذهنی. چگونه می توان یک مفهوم را از سایر مفاهیم مشخص نمود؟ این کار زمانی ممکن است که آن مفهوم، مرز مشخصی با سایر مفاهیم داشته باشد . در منطق این کار، با تجزیه و تحلیل ذهنی مفهوم صورت می‌گیرد . از این نظر مفاهیم به دو دسته تقسیم می شوند: مفاهیمی که نیاز به تعریف ندارند و آنهایی که احتیاج به تعریف دارند . دسته اول را مفاهیم بدیهی و غیر نظری و دسته دوم را مفاهیم نظری و غیربدیهی گویند. ملاک اینکه چه مفهومی بدیهی و چه مفهومی غیربدیهی است در بسیط و مرکب بودن آن مفهوم نهفته است‌، و ملاک بسیط و مرکب بودن در تحلیل ذهنی است و نه در عالم واقع. اگر در تحلیل ذهنی، تصوری بسیط باشد این تصور نیازمند تعریف نیست و اگر مرکب باشد نیازمند تعریف است . علت این است که تعریف، در واقع به معنای شناسایی ذات یک شیء بوده و این کار با تجزیه و مفهوم شیء به عناصر اولیه ای که برای ذهن بدیهی و روشن است صورت می گیرد . در منطق ارسطویی گفته می شود تعریف باید از دو جزء تشکیل شده باشد . یک جزء اعم که (ما به الاشتراک) آن مفهوم با سایر مفاهیم است و جزء دیگر که اختصاص به خود آن مفهوم داشته و مساوی آن مفهوم است ، در تعریف به حد تام جزء اولی را جنس و جزء دومی را فصل گویند. بنابراین فقط مفاهیم مرکب می توانند حداقل از دو جزء تشکیل شده باشند. مفاهیم بسیط دارای اجزاء نیستند. بنابراین مفاهیم بسیط یا اصلاً عارض ذهن نمی شوند و یا اگر عارض ذهن شوند بدون واسطه عارض ذهن می شوند و خود به خوددارای مفهومی روشن می باشند که معنای بداهت چیزی جز این نیست . اما مفاهیم مرکب به کمک اجزای اولیه آن عارض ذهن می شود و لذا قابل تعریف کردن است .

نکته دیگری که به صورت ضمنی از مباحث منطقی قابل استنباط می باشد این است که اگر یک مفهوم مرکب، مصادیق مشخصی نداشته باشد، نمی توان برای آن مفهوم، تعریفی مورد قبول همگان ارائه داد. چرا که تعریف چیزی جز تمیز دادن یک مفهوم از سایر مفاهیم نیست . این تمیز دادن، مستلزم وجود مرزهای مشخص بین آن مفهوم با سایر مفاهیم است . نتیجه اینکه اگر مفهوم مرکبی مرز مشخصی با سایر مفاهیم نداشت، نمی توان برای آن تعریفی جامع و مانع ارائه داد.

مفاهیم فرهنگ و توسعه از جمله مفاهیم مرکب مربوط به علوم اجتماعی است . مصادیق این دو مفهوم، با توجه به مکاتب و شرایط خاص هر جامعه و ارزشهای حاکم بر آن ، تغییر می کنند . از این رو مفاهیم نه به صورت حقیقی بلکه به صورت قراردادی بر مصادیق خود که نزد افراد مختلف، متفاوتند اطلاق می شوند . بنابراین تعاریف آنهااز این نظر، جنبه قراردادی دارد . و نمی توان از آنها تعریقی جامع و مانع که مورد قبول همگان باشد ارائه نمود . این مفاهیم به اعتبار مصادیقشان در حال تغییر هستند و چون هیچ حدی برای انواع حالات در خصوص تعیین مصادیق این مفاهیم وجود ندارد، نمی توان گفت تعداد این گونه تعاریف (‌قراردادی ) به صورت حصر عقلی قابل احصاء باشد . لذا چنانچه ذکر شد تاکنون تعاریف متعددی از این مفاهیم صورت گرفته و یقیناً از این پس نیز صورت خواهد گرفت .

خلاصه اینکه در تعاریف قراردادی، ارائه یک تعریف ثابت و لایتغیر و مورد قبول همگان ممکن نیست، و چون این تعاریف قراردادی اند نمی توان از درستی یا ناردستی آنها نیز سخن گفت . تعاریف قراردادی جنبه کاربردی دارند و هر یک از حیطه کاربردی خود درست هستند و نزاع بر سر آنها بیهوده است . امروزه تمام مفاهیمی که در علوم اجتماعی مطرح می‌شوند چنین وضعیتی دارند. بدیهی است تعاریف قراردادی، تعریف هایی هستند که متناسب با فرهنگ و شرایط خاص هر جامعه ( و یا وضعیت خاصی که محقق در آن قرار دارد) صورت می گیرند ، بنابراین تعاریف قراردادی مفاهیم مذکور که در زمان و محیط دیگری صورت گرفته و یا می گیرد لزوماً برای ما قابل استفاده نخواهد بود.

با توجه به مراتب مذکور در این مقاله به صورت قراردادی از فرهنگ و توسعه و توسعه اقتصادی تعریفی ارائه خواهیم داد:

منظور ما از فرهنگ، جنبه غیرمادی محیط ساخته شده انسانی است که شامل مجموعه دیدگاهها، ارزشها، اعتقادات و باورهای مورد قبول یک جامعه بوده و بر رفتارهای مستمر و پایدار افراد جامعه حاکم می باشد .

در این تعریف چندقید به کار رفته که ویژگی های فرهنگ از آنها قابل استنباط است:

اولاً برای فرهنگ دو جنبه قابل تصور است: جنبه مادی و غیرمادی که در این مقاله جنبه غیرمادی ـ خمیر مایه آن ارزش است ـ مدنظر می باشد .

ثانیاً افراد یک جامعه عموماً آن را پذیرفته اند و در عمل ناخودآگاه و غیرارادی در مقام عمل، در آن غوطه ورند.

ثالثاً رفتارهای پایدار، متأثر از فرهنگ است .

نکته مهم دیگری که درباره جنبه غیرمادی فرهنگ باید گفت این است که ایجاد تغییر در آن نیازمند زمان طولانی بوده و تحول سریع آن به سرعت امکان پذیر نیست، بنابراین می توان گفت رفتارهای پایدار، حاصل و متأثر از فرهنگ غیر مادی است نه رفتارهای غیرپایدار. محدودیت سرعت تغییر اجتماعی اقتصادی تبدیل می کند، از این رو تقدم تحولات فرهنگی بر سایر تحولات و استمرار سایر تحولات در صورت تحول در فرهنگ ، از همین ویژگی قابل استنباط است .

منظور از توسعه، در این مقاله (فرایندی است که متضم رشد مداوم در ابزار مادی و معنوی و بنیانهای اقتصادی ـ اجتماعی ... بوده و انسان در این جریان می تواند به تعالی و کمال برسد.)

تعریفی که از توسعه ارائه کردیم دارای ویژگی های زیر است:

اولاً: توسعه یک جریان پویاست نه ایستا

ثانیاً: رشد پویا و مداوم در آن منظور شده است

ثالثاً: این توسعه تنها اقتصادی نبوده و همه جانبه است و توسعه اقتصادی تنها به وجه اقتصادی تنها به وجه اقتصادی این تحول اطلاق می شود

رابعاً: توسعه در این تعریف هدف دار بوده و محور آن انسان و تعالی و کمال اوست .

3-اسلام

در این مقاله منظور از اسلام، مجموعه تعلیماتی است که از طریق وحی به وسیله پیامبر (ص ) به منظور هدایت بشر آمده و یا توسط معصومین علیهم السلام برای مسلمانان تفسیر شده است . بنابراین اسلام آن دسته از اعتقادات مسلمانان که به دین نسبت داده شده و ممکن است بعضاً با تعالیم اصل مغایرت داشته باشد، مدنظر نمی باشد .

اکنون که تا اندازه ای مفهوم فرهنگ، توسعه و توسعه اقتصادی و منظور از اسلام روشن شد، برای درک دیدگاه اسلام درباره عوامل فرهنگی مؤثر بر توسعه اقتصادی ابتدا باید بیینیم رابطه بین توسعه اقتصادی و فرهنگ چیست؟

چون توسعه اقتصادی به وضعیت خاصی از اقتصاد اطلاق می شود ابتدا باید رابطه اقتصاد و فرهنگ را مطالعه کنیم‌‌، چرا که هر گونه رابطه ای بین اقتصاد و فرهنگ قابل تصور باشد ، بین توسعه اقتصادی و فرهنگ هم وجود دارد، زیرا در صورت صدق یک حکم، درباره یک امر کلی، به ناچار آن حکم درباره تمام مصادیق آن امر کلی هم صادق خواهد بود . البته عکس این مسأله همیشه و لزوماً نمی تواند صادق باشد، یعنی ممکن است بین توسعه اقتصادی و فرهنگ از جنبه‌های دیگری غیر از ارتباط کلی فرهنگ و اقتصاد، روابط دیگری نیز وجود داشته باشد. بنابراین برای شناخت حداقل ارتباط ممکن بین توسعه اقتصادی و فرهنگ می توان ارتباط اقتصادی و فرهنگ را مورد مطالعه قرار داد.

رابطه فرهنگ و اقتصاد

برای درک رابطه اقتصاد و فرهنگ باید به خاستگاه این دو نظر افکند . خاستگاه اقتصاد و فرهنگ را به تعبیری می‌توان، جامعه تلقی نمود، البته روشن است که وحی نیز می تواند منشأ فرهنگ یا جنبه هایی از اقتصاد باشد و اینکه می گوییم خاستگاه این دو، جامعه است با نکته مذکور هیچ تناقضی ندارد، چرا که فرهنگ با توجه به تعریفی که ارائه کردیم، شامل وحی که توسط انسان در محیط جامعه پذیرفته شده نیز می باشد . از این رو منظور از خاستگاه و منشأ، منشأ نهایی نیست که از آن نظر، خاستگاه و منشأ همه عالمن ( فرهنگ و جامعه و ... ) ، مبداء هستی است، بلکه منشأ بلاواسط مورد نظر است بنابراین ارتباط بین اقتصاد و فرهنگ را باید در خاستگاه آن که جامعه است جستجو کرد.

جامعه نوعی سیستم اجتماعی است . سیستم اجتماعی ، معلول روابط اجتماعی است. روابط اجتماعی بر خلاف روابط طبیعی، اموری قطعی و تکوینی نیستند . روابط اجتماعی درهر سیستم اجتماعی، قابل تبدیل و تغییر است . تفاوت بین سیستم اجتماعی با سیستم های طبیعی در همین جاست . قطعیتی که بر رابطه بین پدیده های طبیعی حاکم است ، نوع روابط را تعیین می‌کند و بنابراین بین پدیده و علت آن رابطه یک به یک وجود دارد و تعددی در کار نیست . ولی بر روابط انسانی در سیستمهای انسانی، به علت وجود اختیار و آگاهی در انسان، قطعیت حاکم نیست و انسان در شرایط معین می تواند به یک عامل مشخص، پاسخ های متفاوتی بدهد و این پاسخ های متعدد، چیزی جز وجو‌د کثرت و گزینه های متفاوت نیست . با تعدد و وجود گزینه‌های متفاوت است که پدیده ای به نام (انتخاب) معنا پیدا می‌کند و از میان روابط ممکن بین پدیده ها، ناگزیر باید یکی را برگزید. به این دلیل است که روابط اجتماعی با وجود اراده و اختیار در انسان ماهیتاً انتخابی اند. روابط اقتصادی انسان از جمله روابط اجتماعی نیز محسوب می‌شود و بنابراین، در اصل، ماهیتی انتخابی دارد . آنگاه که مسأله انتخاب پیش می‌آید، به ناچار از ملاک و معیار سخن به میان می‌آید‌: یعنی سبک و سنگین کردن و سنجیدن و ارزیابی گزینه های ممکن و متفاوت . این امر توسط (نظام ترجیحی) افراد صورت می گیرد که پاره سنگ ارزش ترازوی ارزیابی گزینه ها را فراهم می‌سازد . نوع وزنه و باری که در نظام ترجیحی هر فرد ارزش و اعتبار دارد صرفاً منوط به خواست و اراده و اختیار اوست و هر مطلوبی که خواست و اراده انسان بدان تعلق گیرد و به عنوان وزنه و بار، در نظام ترجیحی به کار رود، حامل ارزش است چنانچه قبلاً در تعریف فرهنگ ملاحظه شد ارزش خمیر مایه بعد غیر مادی فرهنگ است . بنابراین ملاحظه می شود که رابطه تنگاتنگی بین اقتصاد و فرهنگ وجود دارد.

اگر بخواهیم رابطه فرهنگ و اقتصاد را به شکل دیگری بیان کنیم شاید بتوان گفت:

1-رفتارهای پایدار انسانی حاصل و متأثر از فرهنگ است

2-فعالیتهای اقتصادی از جمله رفتارهای اقتصادی انسان است و در نتیجه جزیی از مجموعه رفتارهای انسانی به شمار می آید .

3-رفتارهای اقتصادی ( غیر از رفتارهای ناپایدار و استدلالی ) ، مبتنی بر فرهنگ است و رفتارهای پایدار خاص، نتیجه فرهنگ خاص است . بنابراین رفتارهای پایدار خاص اقتصادی نتیجه فرهنگی خاصی است . توسعه اقتصادی نیز به وضعیتی خاص از اقتصاد اطلاق می شود و هر وضعیت خاص اقتصادی نتیجه رفتارهای خاصی است . بنابراین توسعه اقتصادی نتیجه رفتارهای خاصی است و این رفتارهای خاص، نیز نتیجه فرهنگی خاص بوده و به همین دلیل می توان نتیجه گرفت که توسعه اقتصادی نیز وضعیت فرهنگی خاص خود را می طلبد.

رابطه فرهنگ و توسعه

پیشرفت و توسعه، حاصل یک نگرش خاص به عالم است و بدون ایجاد این نگرش خاص، پیشرفت و ترقی ممکن نیست و این نگرش خاص بیانگر لزوم وجود یک (فرهنگ مناسب) برای توسعه است . بنابراین عامل فرهنگ از جایگاه ویژه ای در توسعه برخور دار است . بی توجهی و کم توجهی به آن تمام برنامه های توسعه را با ناکامی مواجه خواهد ساخت . بنابراین لازم است به صورت خاص رابطه فرهنگ و توسعه را کاملاً شناخته و در برنامه های توسعه به ان توجه کافی مبذول داشت .

رابطه فرهنگ و توسعه از دو دیدگاه قابل بررسی و حائز اهمیت است : اول اینکه فرهنگ را مجموعه ای بدانیم که در تمام عناصر عموماً مساعد یا مانع حرکت توسعه ای هستند، در این جایگاه، فرهنگ به عنوان یک مجموعه مؤثر بر فرآیند توسعه تلقی می شود. دوم اینکه فرهنگ را به عنوان مجموعه ای که در فرآیند توسعه، شکل گرفته و محصول توسعه تلقی می شود، بپذیریم .

در حالت اول فرهنگ ، از عوامل مؤثر بر توسعه است و در حالت دوم نتیجه توسعه. حالت اول رابطه فرهنگ و توسعه را می توان به (فرهنگ توسعه) تعبیر نمود و حالت دوم را به (توسعه فرهنگی.)

بحث ما در این مقاله در خصوص حالت و جایگاه نخست است . در این موقف است که فرهنگ به عنوان پیش نیاز و عامل مؤثر بر توسعه تلقی می شود. حال سؤال این است که این پیش نیازها و عوامل فرهنگی موثر بر توسعه که از آنها به (فرهنگ توسعه) تعبیر می کنیم شامل چه عناصری هستند؟ ابتدا لازم است به برخی از دیدگاههایی که در این زمینه مطرح شده نظر افکنیم .

از اولین کسانی که به شکل جدی از تأثیر فرهنگ و عناصر فرهنگی در شروع و تداوم فرآیند توسعه سخن گفته اند، می توان ماکس وبر را نام برد. وبر از راه تحقیق در رابطه بین توسعه اقتصادی در نظام سرمایه داری و مذهب پروتستان به این نتیجه رسید که سه بدعت عمده در اصول فکری مسیحیان پروتستان وجود داشته که به نظر او پروتستانها را پیشگام نظام سرمایه داری کرده است . این سه بدعت عبارتند از :

1-منع هرگونه سلطه میان خالق و مخلوق

2-دخالت عقل در ایمان

3-کوشش برای بهبود معاش و یا رسالت کار

از نظر وبر، بدعت سوم نقش اصلی را در توسعه اقتصادی نظام سرمایه داری ایفا کرده است . به نظر او اخلاق پروتستانی که از مردم دعوت می کند از تنبیلی و سستی در کار اجتناب کنند و با کوشش، جوامع خود را صنعتی نمایند، یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اقتصادی نظام سرمایه داری محسوب می شد. همین بینش است که گردآوری مال و ثروت را مکروه نمی داند و صرفه جویی و امساک را همواره می ستاید.

البته وبر معتقد است که در میان مذاهب جهان، فقط پروتستان قادر است شرایط اجتماعی و اقتصادی را برای یک اقتصادی صنعتی پیشرفته مهیا سازد.

در ارزیابی این نظریه چند دیدگاه دیگر مطرح شده است: بعضی از اقتصاددانان آمریکایی از جمله (اسپنسر و پولارد) معتقدند مذاهب دیگر مانند شینتونیسم در ژاپن نیز دارای این ویژگی هاست در تأیید این نظر اقتصاددان باید گفت تجربه ژاپن مؤید این دیدگاه است . بعضی از روانشناسان از جمله (دیوید مک للاند) استاد روان شناسی دانشگاه هاروارد آمریکا نیز معتقد است که عامل عقب ماندگی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، مربوط به احساس خلاقیت فردی است . (ملک للاند) رابطه نامعلوم ماکس وبر را به وسیله مطالعات تجربی به دست آورده و به این نتیجه رسید که با وجود نظریه (وبر) با یک برنامه مناسب تعلیم و تربیت، می توانیم همان رسالت کاری که ناشی از آیین پروتستانی است در جوامع غیرپروتستانی به وجود آوریم .

تازه‌ترین انتقاد، بر نظریه وبر از ماکسیم رودنسون(-----) از دانشگاه سوربن می باشد او در کتاب اسلام و سرمایه داری ضمن رد نظریه وبر معتقد است که اسلام تمام خصوصیاتی را که مذهب پروتستان دارد، دارا می باشد . او معتقد است مذهب اسلام، هم دیانت عقل است و به کار و کوشش اهمیت می دهد و هم به اصالت فرد یا فردیت که به عقیده وبر از ارکان اصلی نظام سرمایه داری است، اهمیت می دهد.

چنانچه ملاحظه می شود انتقاداتی که بر نظریه ماکس وبر شده است، ناظر بر نفی رابطه تأثیر بعضی از عناصر فرهنگی که او برای توسعه لازم می داند، نیست، بلکه انتقادها بیشتر متوجه این نکته است که او وجود عناصر بالا را منحصراً در مذهب پروتستان می داند.

خلاصه اینکه به عقیده ماکس وبر و کسانی که به ارزیابی نظر او پرداخته اند عناصری چون توجه به رسالت کار، دخالت عقل، مکروه نداستن گردآوری ثروت، امساک و صرفه جویی، اصالت فرد( فردگرایی ) ، داشتن روحیه خلاق و .. از جمله عوامل فرهنگی مؤثر بر توسعه اقتصادی است . عده ای نیز به تقلید از عقاید وبر برای کشورهای جهان سوم، عناصری از فرهنگ را بر شمرده اند که بسیار فراتر از عقاید ماکس وبر است و با ملاحظه عناصر فرهنگی در فرهنگ غرب، آنها را برای کشورهای جهان سوم ضروری دانسته اند . به عنوان مثال عده ای عناصر فرهنگی مؤثر بر توسعه را در نگرش علمی، رعایت حقوق دیگران، آزادی سیاسی و نظم پذیری و اعتقاد به برابری انسان و توجه معقول به دنیا دانسته اند . عده ای جدی گرفتن دنیا در برابر آخرت، اسطوره زدایی از عالم و علوم، تدبیر عقلانی امور معیشت، قناعت به ظن، طمع و تکاثر ورزیدن در بهره جویی از طبیعت، گریختن از عالم درون و روی آوردن به عالم بیرون، مشارکت مردم، تقدس زدایی از فکر؛ حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعت و وحدت فرهنگی را به عنوان پیش نیازهای فرهنگی توسعه بر شمرده اند برخی بر عوامل دیگری نظیر تجربه‌گرایی ، شک‌گرایی‌، علم‌گرایی ، مصرف‌گرایی ، قانون‌گرایی ، فردگرایی ، تولید گرایی، تحول گرایی تأکید دارند و جمعی خرد دموکراتیک و خرد تکنولوژیک را مقدمه لازم برای حصول توسعه بر شمرده اند . گروهی اعتقاد به کار و انباشت سرمایه و مال اندوزی را به عنوان شرط لازم برای شروع و تداوم روند توسعه می‌دانند . عده ای مشارکت وسیع مردم خصوصاً مشارکت زنان را مقدمه توسعه و از عناصر موثر بر توسعه می دانند. عده ای ثبات سیاسی را شرط لازم می دانند. عده ای باور به پویایی اجتماع و اعتقاد به توسعه را به عنوان حداقل پیش نیازهای فکری توسعه به حساب آورده اند و عده ای احساس توانائی مسؤولین و مردم در نیل به توسعه را از مقدمات لازم برای توسعه می دانند . به هر حال با حذف عناصر تکراری که در بالا ذکر شد مجموعه آنها به قرار زیر است:

1-نگرشی علمی

2-اعتقاد به برابری انسانها

3-لزوم نظم پذیری جمعی

4-اعتقاد به آزادی سیاسی

5-توجه به دنیا

6-اسطوره زدائی از عالم

7-تدبیر عقلائی امور معیشت

8-طمع و تکاثر ورزیدن در جهره جویی از طبیعت

9-گریختن از عالم درون و روی آوردن به عالم بیرون

10-حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعت

11- قناعت به ظن

12- مشارکت بخشیدن عموم مردم در عموم امور

13-تقدس زدائی از فکر و محروم دانستن همه کس در کشف رازهای هستی

14- وحدت فرهنگی

15- قانون گرایی

16- توجه به فرهنگ کار

17-تجربه گرایی

18-شکل گرایی

19-فرد گرایی

20-تحول گرایی

21-علم گرایی

22-تولید گرایی

23-احساس توانایی مسؤولین و مردم در نیل به اهداف توسعه

24- عقل گرایی

25- باور به پویایی

26- مشارکت زنان

27- تقویت روحیه مال اندوزی

28- مصرف گرایی

سایر مواردی که به عنوان عوامل یا باورهای مناسب توسعه در چند سال اخیر مطرح شده اند از لحاظ محتوی از این عوامل خارج نیستند. البته عوامل دیگری مطرح گشته که غالباً یا به دلیل اختلاط بین عوامل مؤثر فرهنگی در جریان توسعه، با عوامل فرهنگی به عنوان پیش نیاز توسعه و یا اختلاط این دو با توسعه فرهنگی که از نتایج توسعه تلقی می شود، و یا به دلیل تقلید کورکورانه از فرهنگ غرب بوده است ، به طوری که تصور کرده اند هر آنچه در غرب اتفاق افتاده و یا هر عنصر فرهنگی که در فرهنگ کنونی غرب وجود دارد، در پیشرفت و توسعه آنها نقش داشته است، در صورتی که هرگز نباید تقارن زمانی دو پدیده را لزوماً به معنای رابطه علی و معلولی به حساب آورد . به علاوه بسیاری از عناصر فرهنگی که اکنون در غرب وجود دارد در شروع فرایند توسعه وجود نداشته و حتی بعضی از آنها حداقل در جوامعی مانند جوامع ما خاصیت ضد توسعه ای دارند . البته این مسأله ای است که در این مقاله مجالی برای بررسی آن نیست . و ما در جای دیگری به آن پرداخته ایم . از همه مسائل مذکور که بگذریم عوامل سابق الذکر بعضاً قابل تأمل هستند. ما ابتدا آن دسته از عناصر مذکور را که در یک تحلیل علی می توانیم به عنوان پیش نیازهای موثر بر توسعه تلقی نماییم ، دسته بندی می کنیم، سپس دیدگاه اسلام را درباره آنها به صورت تک تک بیان خواهیم کرد و بعد به سایر عناصر فرهنگی که به صورت احیاء در میان مسلمانان می توانند توسعه برانگیز باشند، اشاره مختصری خواهیم داشت، اما ابتدا به ارزیابی عناصر 28 گانه سابق الذکر می پردازیم . به نظر میرسد ، به دلایل زیر همه عوامل مذکور می تواند به عنوان پیش نیاز فرهنگی توسعه مطرح نباشد؛

1-بسیاری از عوامل بالا مربوط به توسعه به معنای امروزی آن ( توسعه غربی ) است مانند طمع و تکاثر ورزیدن در بهره جوئی از طبیعت؛

2-برخی از عناصر بالا در توسعه به معنای عام کلمه ساری و جاری است مانندآزادی سیاسی

3-برخی از عناصر بالا در همه کشورها وجود نداشته مانند مسأله فردگرایی ، به عنوان نمونه مردم ژاپن با آنکه فرهنگ جمع گرایی در آنها غالب و حاکم بوده ولی باز هم توسعه پیدا کرده اند و این عنصر فرهنگی نز از عوامل موثر در توسعه آنها بوده است .

4-بعضی از عناصر بالا از نتایج توسعه به معنای امروزی آن محسوب می شود . و در واقع در فرآیند توسعه به وجود آمده اند و شاید بهتر است بگوییم اینها خود از شاخص های توسعه یافتگی به معنای امروزی آن هستند مانند مشارکت وسیع زنان در امور اجتماعی .

5-برخی از عناصر مذکور لااقل در شرایط فعلی در کشورهای جهان سوم خاصیت ضد توصعه ای خواهند داشت مانند مصرف گرایی . زیرا حتی اگر بپذیریم که در دنیای غرب وجود این روحیه در افزایش تقاضا برای کالاهای ساخت آنها موثر بوده و در مجموع به توسعه کمک کرده است، در کشورهای جهان سوم به علت مبتنی نبودن مصرف بر تولیدات داخلی ، رواج این عنصر فرهنگی به جای کمک به تولید، با افزایش تقاضا برای کالاهای مصرفی بر میزان واردات کالاهای مختلف خواهد افزود و به این تریب بر بنیان اقتصاد جامعه لطمه وارد می شود.

6-قائلین به عناصر مذکور دلایل خود را در اکثر موراد ، مبنی بر لزوم وجود آنها به عنوان مقدمه توسعه ذکر نکرده اند و مشخص نساخته اند که چه رابطه علی و معلولی بین آنها و توسعه اقتصادی وجود دارد . بنابراین ما عناصری را که دلیلی برای انها ذکر نشده و دلیلی برای آنها ذکر نشده و دلیل قاطعی نیز برای ضرورت آن نمی‌توانیم ذکر کنیم ، منطقاً به عنوان مقدمات لازم برای توسعه اقتصادی نمی پذیریم .

7-بسیاری از عوامل مذکور قابل جمع بوده و می توان آنها را تحت یک عنوان آورد مثلاً عناصری مانند: نگرش علمی، تدبیر عقلانی امور معیشت، قناعت به ظن ( در علوم جدید) تقدس زدایی از فکر ومحرم دانستن همه کس در کشف رازهای هستی، تجربه گرایی ، شک گرایی (در پدیده های این دنیا با معیار روش علمی)، علم گرایی ، عقل گرایی . همه در یک عنصر به نام (نگرش و برخورد علمی با مسائل و اهمیت به نقش عقل) قابل جمع و مطالعه است .

عناصری مانندتوجه به دنیا طمع و تکاثر ورزیدن در بهره جویی از طبیعت ( جدا از اینکه ایا در توسعه به معنایی که تعریف کردیم اثر مثبت دارد یا منفی ) ، گریختن از عالم درون و روی آوردن به عالم بیرون، توجه به فرهنگ کار تولید گرایی ، تقویت روحیه مال اندوزی و انباشت سرمایه ، همه در ذیل یک مقوله تحت عنوان (نگرش مطلوب و معقول نسبت به دنیا و مظاهر آن) قابل مطالعه است . چرا که نوع نگرش انسان به دنیا جایگاه هر یک از عناصر فوق را معین خواهد کرد . حتی حرمت نهادن به علم و عالمان طبیعی نیز تحت همین عنوان قابل طرح است، چرا که اگر استفاده از دنیا و بهره مندی از نعمات آن در نزد ما مطلوب باشد طبیعتاً برای کشف قوانین حاکم بر آن تلاش می‌کنیم تا بتوانیم از این قوانین استفاده کرده و به منظور تسخیر هر چه بیشتر طبیعت گام برداریم .

عناصری مانند مشارکت همگان در توسعه و مشارکت زنان در بحث (اعتقاد به برابری انسانها و رعایت حقوق دیگران) قابل طرح است که توضیح این مطلب بعداً خواهد آمد.

عنصری مانند آزادی سیاسی نیز مسبوق به عنصر آزادی ابراز اندیشه است و آزادی اندیشه خصوصاً در حیطه های علمی رابطه تنگاتنگی با توسعه داد و چه بسا بتوان با وجود داشتن آزادی ابراز اندیشه در حیطه علوم و نداشتن ازادی سیاسی به توسعه رسید. البته اگر آزادی اندیشه بدون وجود آزادی سیاسی امکان پذیر نباشد آنگاه می‌توانیم اعتقاد به آزادی سیاسی را هم از پیش نیازهای توسعه تلقی کنیم ولی می دانیم همه انواع پیشرفت ها و توسعه اقتصادی با مقدمه آزادی سیاسی ، شروع نشده و رشد و تداوم نیافته اند، مانندتوسعه اقتصادی در روسیه.

عنصر دیگری مانند وحدت فرهنگی به معنای عدم وجود تفاوت های فرهنگی چندان ضروری به نظر نمی رسد و باید آن را اصلاح کرد.

به نظر می رسد برای شروع و تداوم توسعه، کافی است در جامعه ای تعارضا ت فرهنگی نداشته باشیم . در جوامعی که از قومیت های متفاوی تشکیل شده اند رسیدن به وحدت فرهنگی به معنای عدم وجود تفاوت های فرهنگی، ممکن نیست و یا به غایت مشکل است و علاوه بر ان ضروری نمی باشد . اگر در علت طرح این عنصر به عنوان یک عنصر فرهنگی موثر بر توسعه دقت کنیم، می بینیم منظور از لزوم این عنصر احساس مشترک مردم در اهداف توسعه و جلب مشارکت مردم در برنامه های توسعه بوده است . بنابراین کافی است تفاوتهای فرهنگی در جامعه، به گونه ای نباشند که به تعارض فرهنگی و چندگانگی فرهنگی خصوصاً در پذیرش اهداف مشترک توسعه و التزام عملی و مشارکت در فرایند آن منجر شود. البته در فرآیند توسعه ممکن است به وحدت فرهنگی به معنایی که گفتیم بیشتر نزدیک شویم .

عناصری مانند تحول گرایی ، اعتقاد به پویایی اجتماع، احساس توانایی مسؤولین و مردم در نیل به اهداف توسعه را می توان به عنوان (اعتقاد به توسعه) نامگذاری کرد.

عناصر دیگری چون رعایت حقوق دیگران، چون فرع بر اعتقاد برابر دانستن انسانها در حقوق است، بنابراین زیر یک عنوان قابل طرح می باشند.

نکته قابل توجه در این قسمت این است که از آنجایی که توسعه اقتصادی دارای مصادیق متعدد و معلول عوامل متعددی است ، مجموعه ای از پیش نیازهای فرهنگی که در ایجاد آن دخالت داشته اند، هرگز نمی توانند ماهیتی یگانه داشته باشند مثلاً فرض کنیم مجموعه عواملی چون ----- از جمله عوامل فرهنگی مؤثر بر توسعه اقتصادی در جامعه --- باشد و فرض کنیم این عوامل ، همان عواملی باشند که به عنوان پیش نیازهای فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی به حساب می آیند، با توجه به فروض مذکور به نظر می‌رسد وقوع یک معلول (‌توسعه) که مجموعه ای از عوامل در شکل‌گیری آن دخالت دارند و خود نیز در کشورهای متفاوت ماهیت یکسانی نداردو با توجه به ارزشهای حاکم بر هر جامعه تعریف می شود – چنانچه قبلاً علت آن بیان شد ـ همیشه در گرو تحقیق تمامی این مجموعه ، بدون کم و کاست نمی تواند باشد . چه بسا عناصر فرهنگی --- در جامعه دیگری نباشد ولی عناصر دیگری در آن جامعه وجود داشته باشد که نه فقط قابل جایگزینی با --- باشد، بلکه حتی لزوم وجود بعضی از عناصر دیگر مانند --- را هم منتفی سازد و به علاوه رابطه متقابل و ترکیب این عوامل و نقش وجایگاه هر یک نیز می تواند متفاوت باشد، بنابراین حتی با شناخت دقیق (عوامل فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی غرب) هرگز نباید تصور کنیم برای شروع و تداوم توسعه، همه آنها بدون کم و کاست و با همان ترکیب در جامعه ما باید تحقق یابند . بلکه باید به فرهنگ جامعه خودمان مراجعه کرده، هرکجا می توانیم از آن کمک بگیریم و عناصر مثبتی را نیز که از دیگران می گیریم ، به گونه ای اصلاح کنیم که با کلیت فرهنگی ما درتعارض و تضاد نباشد، زیر این تعارضات، چنانچه بعداً خواهیم دید، خود به تعارضات فرهنگی و تشتت اجتماعی تبدیل شده و در جهت ضد توسعه عمل خواهد کرد.

با در نظر گرفتن مراتب هفتگانه و تبصره ای که در پایان آنها ذکر کردیم، به نظر می رسد پیش نیازهای فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی را می بایست به ترتیب زیر خلاصه کرد:

1-نگرش مطلوب نسبت به دنیا و مظاهر آن

2-نگرش و برخورد علمی با مسائل اهمیت دادن به نقش عقل

3-اعتقاد به آزادی ابراز اندیشه

4-اعتقاد به برابر بودن انسانها و احترام به حقوق دیگران

5-لزوم نظم پذیری جمعی

6-عدم تعارض فرهنگی در جامعه

7-اعتقاد به توسعه

قبل از اینگه دیدگاه اسلام درباره عناصر مذکور را بیان کنیم ابتدا لازم است دلایل موثر بودن این عناصر را در فرآیند توسعه به اختصار بیان کنیم .

دلایل لزوم عناصر فوق به عنوان پیش نیاز

1-چرا نگرش معقول و مطلوب نسبت به دنیا از پیش نیازهای فرهنگی موثر بر توسعه است

بدیهی است توسعه و رشد باید در این (دنیا) صورت گیرد و این مسأله با به کارگیری عقل، به منظور تسخیر نیروها و منابع موجود در طبیعت به نفع بشر، ممکن می شود. حال اگر انسانها زندگی و حیات این دنیا را مذموم بدانند طبیعتاً این دیدگاه، در اعمال و افکار آنان اثر می گذارد . مگر نه اینکه رفتارها و اعمال انسان در این دنیا ناشی از فرهنگ و بینشی است که بر شخصیت او حاکم است؟ و مگر غیر از این است که رفتارهای پایدار خاص متعلق به انسان نتیجه و متأثر از فرهنگی خاص است . اگر این مطلب را بپذیریم و رفتارهای انسان را معلول طبیعی افمار و اعتقادات او بدانیم به ناچار این را هم باید قبول کنیم که اعتقاد به مذموم بودن دنیا در رفتار انسان موثر است، و این امر واضحی است که اگر کسی دنیا را فی نفسه مذموم ( نامطلوب ) دانست، سعی و تلاش به منظور حداثکر استفاده ممکن از منابع موجود در طبیعت نکرده و هرگز برای دستیابی به سطح بالاتری از رفاه مادی به تلاش فوق العاده دست نخواهد زد. بلکه به حداقل اکتفا خواهد نمود کسی که چنین کند به توسعه دست نمی یابد چرا که یکی از ابعاد توسعه تلاش برای حداکثر استفاده از منابع موجود و سعی در دستیابی به سطح بالاتر از رفاه مادی است‌. بنابراین به عنوان اولین شرط برای توسعه اقتصادی باید استفاده از دنیا را نامطلبو ندانیم.

2-چرا نگرش علمی و توجه به نقش عقل از پیش نیازهای فرهنگی مؤثر بر توسعه است؟

به ظاهر نقش عامل فوق در فرآیند توسعه تقریباً بدیهی به نظر می رسد . بنابراین به اختصار به ارتباط نگرش علمی با توسعه اقتصادی در برخی از زمینه ها نظر می افکنیم:

در توسعه اقتصادی تولید از جایگاه خاصی برخوردار است . زیرا دستیابی به رفاه بیشتر مستلزم تولید بیشتر است . افزایش تولید، با تغییر در روشهای تولید و افزایش بهره وری ممکن است . بنابراین بهبود در روشهای تولید و تحولات تکنولوژیک عنصری کلیدی در توسعه اقتصادی محسوب می شود. نتیجه اینکه توسعه اقتصادی مستلزم تحول مستمر در روش های تولید بوده تغییر در روش های تولید مستلزم تغییر در روش های انباشت سرمایه و به کارگیری علم و دانش است ، از این رو گسترش روحیه علمی جامعه می تواند سهم مهمی در توسعه اقتصادی داشته باشد.

یکی از شاخص های مهم در توسعه اقتصادی افزایش کارایی است . اگر کارایی را به معنای استفاده ازنزدیک ترین راهها و کم هزینه ترین روشها برای دستیابی به اهداف تعریف شده بدانیم در آن صورت باید بپذیریم که شناخت راهها و روشهای ممکن برای دستیابی به هدف و نیز شناخت راه بهینه برای نیل به هدف. جز با توسل به روشهای علمی ممکن نیست . زیرا شناخت راهها و تعدد متغیرهای تصمیم گیری از چنان پیچیدگی برخوردارند که نمی توان با محاسبه معمولی توسط افراد غیرکارشناس که از تمام متغیرهای وابسته و مستقل آگاهی ندارند، بدون آزمون و خطای مکرر به کوتاه ترین راهها دست یافت . اما با روشهای علمی، می توان علل پدیده ها و میزان و نوع تأثیر آنها را بر معلول مورد نظر شناخت و آن گاه از میان راههای ممکن، راه مطلوب را که متضمن استفاده بهینه از امکانات است انتخاب کردو این کار فقط با حاکم دانستن علم در محدود ای که علم باید حاکم باشد امکان پذیر است و این روحیه همان چیزی است که در دنیای توسعه یافته فعلی کم و بیش ایجاد شده و زمینه تحولات بزرگ در مسائل اقتصادی و صنعتی را فراهم آورده است .

3-چرا ازادی ابراز اندیشه از پیش نیازهای توسعه محسوب می شود؟

آزادی ابراز اندیشه از لوازم حاکمیت روحیه علمی است، روحیه علمی با‌ ازادی ابراز اندیشه و تضارب افکار همراه است و با اختناق و جلوگیری از نشر اندیشه ها، سازگاری ندارد . در سایه آزادی ابراز اندیشه است که نظرات نو ظهور می کند و ابتکار و نوآوری علمی حاصل می‌شود و شروع و تداوم توسعه اقتصادی نیز در چنین محیطی صورت می گیرد.

4-چرا اعتقاد به برابری انسانها و رعایت حقوق دیگران از پیش نیازهای توسعه تلقی می‌شود؟

ابتدا باید به اجمال منظور خود را از اعتقاد به برابری انسانها و لازمه آن که رعایت حقوق دیگران است، بیان کنیم . منظور از اعتقاد به برابری این است که بدون دلیل، هیچ تبعیضی بین افراد قائل نشویم و از ابتدا افراد را بر اساس زادگاه یا طبقه خاص، تقسیم بندی نکنیم. بنابراین منظور از برابری این نیست که برای فردی که بیشتر تلاش می کند یا از هوش و استعداد بالایی برخوردار است و فرد دیگری که فاقد این صفات است، حقوق برابری قائل شویم بلکه منظور این است که افراد در شرایط مساوی باید حقوق یکسان دریافت کنند و نمی باید آنها را قبل از هرگونه رقابتی بر اساس زادگاه و یا نژاد و جنس طبقه بندی کرد . روشن ست که اعتقاد به برابری که یک مسأله فلسفی است یا برابر کردن انسان در مسائل اقتصادی متفاوت است . اما چرا اعتقاد به برابری افراد در توسعه اقتصادی موثر است ؟‌

قبلاً گفتیم که توسعه اقتصادی به جنبه اقتصادی توسعه اطلاق می شود و توسعه نیز حاصل حرکت جمعی و اجتماعی تک تک آحاد جامعه با هر مذهب و نژاد است . به عبارت دیگر بدون مشارکت همه جانبه مردم، توسعه امکان پذیر نیست . مشارکت همه جانبه مردم، موقعی امکان پذیر است که آنها احساس مشترک برای نیل به اهداف توسعه داشته باشند تا بدین وسیله بتوانند جامعه را متحول سازند. اگر از ابتدا و بدون دلیل عده ای از افراد را برتر از دیگران بدانیم،‌این اندیشه تبعیض آمیز باعث خواهد شد که عده ای از افراد جامعه در فرآیند توسعه مشارکت نداشته و با اهداف توسعه همسو نباشند، و پیمودن مسیر توسعه را نیز با مشکل مواجه سازند در این بین عده ای از نیروهای جامعه حذف شوند و احتمالاً طبقه ای که خود را ممتاز می‌داند نیروی خود را صرف حذف دیگران می کند و مقداری از نیروی آنها هم از بین می رود. این هدر رفتن نیروها و استفاده نکردن از همه امکانات جامعه، امری است ضد توسعه. همین مسأله درباره زنان میتواند اتفاق بیفتد. اگر جامعه ای با دید تبعیض آمیز نسبت به حقوق زنان بنگرد یقیناً مشارکت آنها را که نیمی از نیروی انسانی جامعه را تشکیل می دهند از دست خواهد داد؛ علاوه بر این که توسعه به معنای انسانی آن هم موضوعیت نمی یابد . در نابرابر دانستن افراد و برخورد تبعیض آمیز است که عده ای تحقیر شده و نیروی ابتکار و کارآیی خود را از دست می دهند و این امر به خودی خود ضد توسعه است .

اعتقاد به رعایت حقوق دیگران نیز از لوازم اصلی برابر دانستن افراد است . بنابراین با درک نقش اعتقاد به برابری افراد جامعه اهمیت این عنصر فرعی نیز روشن است .

5-چرا نظم پذیری جمعی یکی از پیش نیازهای مؤثر توسعه است؟

در سازماندهی توسعه ای ، کار جمعی نقش عمده ای در فرآیند توسعه دارد و اگر کسی نظم جمعی را نپذیرد و خود را با سیستم تطبیق ندهد، کار نظام مختل می شود چرا که در دنیای جدید همه امور تخصصی شده و تخصصی شدن کارها خود به معنای تقسیم کار است و در عین حال تقسیم کار خود نوعی نظم پذیری بوده و بدون اعتقاد به نظم و التزام به آن به وجود نمی آید . توسعه نیازمند پیش بینی ، هدایت و برنامه ریزی است. اگر در جامعه ای نظم حاکم نباشد رفتارها، قابل پیش بنی و هدایت و برنامه ریزی نیستند برای اینکه بتوان رفتارها را پیش‌بینی و هدایت کرد باید افراد، نظم پذیر باشند.

در حقیقت وجود روحیه نظم پذیری در نظام اقتصادی جامعه، نیروی انسانی مصروفه در این راه را سرو سامان می دهد و از هدر رفتن نیروها جلوگیری می کند . در همین روحیه نظم‌پذیری است که امکان ایجاد ثبات اجتماعی ممکن می شود، و می دانیم توسعه اقتصادی احتیاج به محیطی امن دارد چرا که در محیط امن است که امکان به کارگیری سرمایه ها ممکن می شود و ....

روشن است قید جمعی که در نظم پذیری جمعی به کار می بریم فقط به دلیل اهمیت این نظم در اجتماع و فر‌آیند توسعه است و طبیعی است نظم جمعی بدون نظم پذیری فردی ممکن نیست بنابراین از لوازم نظم پذیری جمعی، نظم فردی است.

6-چرا عدم تعارض فرهنگی در جامعه از پیش نیازها و عوامل مؤثر بر توسعه تلقی می شود؟

این عنصر بر خلاف سایر عناصر مربوط به کلیت فرهنگ است نه مربوط به ویژگی یک عنصر خاص، عدم تعارض فرهنگی به معنای سازگاری عناصر فرهنگی یک جامعه به گونه ای است که یک عنصر آن، مستلزم نفی عنصر دیگر نباشد . تعارض فرهنگی لزوماً بین دو گرو از افراد جامعه وجود ندارد. حتی ممکن است یک فرد به نسبت پذیرفتن قسمت هایی از دو فرهنگ که منشأهایی متفاوت دارند در برخورد با مسائل دچار تعارض فرهنگی شود . این عنصر با مسأله ثبات و امنیت رابطه تنگاتنگی دارد و همین ارتباط دلیل مؤثر بودن آن در توسعه می باشد . روشن است که بی ثباتی مانعی در برابر موفقیت برنامه های توسعه است . وقتی ثبات نباشد انباشت اطلاعات و تجربیات و سرمایه گذاری صورت نمی گیرد و بی ثباتی، امید و اطمینان به آینده را از افراد سلب کرده و باعث می شود که افراد به جلب منافع آنی و زودگذر تمایل داشته و کمتر به دنبال طراحهای بلند مدت باشند. در حالی که در توسعه اقتصادی ثبات، اطمینان به آینده، به دنبال طرحهای بلند مدت بودن و وسایلی از این قبیل سخت مورد نیاز است.

اما ثبات چگونه به وجود می آید ؟ تصور می شود ثبات فقط از طریق همکاری و اعتماد متقابل آحاد مردم و مشارکت آنها در توسعه ممکن است . اعتماد متقابل و مشارکت آحاد جامعه در صورتی امکان پذیر است که جامعه دچار تعارض فرهنگی نباشد و این تعارض فرهنگی، به خصوص در جایی بیشترین ضرر را دارد که در مورد اهداف توسعه توافق نباشد یعنی مردم بر سر اهداف توسعه، مجادله و منازعه آشتی‌ناپذیری داشته باشند. در آن صورت است که جامعه دچار تعارض و دو دستگی و تشتت خواهد شد و این تشتت باعث می شود که امنیت و ثبات از بین رفته و نتوانیم مشارکت همه آحاد ملت را در توسعه جلب می کنیم . در صورتی که توسعه بدون مشارکت و ثبات اجتماعی امکان پذیر نیست . اینکه چرا جامعه دچار تعارضات فرهنگی می شود مطلبی است که در این مقاله مجالی برای پرداختن به آن نیست .

6-چرا اعتقاد به توسعه از عوامل و پیش نیازهای فرهنگی موثر بر توسعه اقتصادی است ؟‌

اعتقاد به توسعه به این معناست که مردم واقعاً باور داشته باشند که باید توسعه پیدا کنند چرا که توسعه یک انتخاب است و فقط در سایه تلاش کرده است که میتوان به اهداف توسعه رسید. اعتقاد به توسعه با عقیده به جبر و اینکه انسان را در برخورد با پدیده ها، عاری از اراده و اختیار بدانیم در تناقض است . چرا که توسعه یک انتخاب است و انتخاب مسأله ای است که بدون داشتن اختبار ممکن نیست و بدین جهت اگر جامعه ای معتقد باشد که تلاش افراد آن، تأثیری در سرنوشت آنها ندارد، این جامعه در راه توسعه گام بر نخواهد داشت و به علاوه مشکلات دوران گذار را نیز نمی تواند تحمل کند.

اکنون که تا اندازه ای دلایل مؤثر بودن عناصر هفت گانه فوق بر توسعه روشن شد. به اختصار دیدگاه اسلام را درباره تک تک آنها بیان خواهیم کرد:

اسلام و پیش نیازهای مؤثر بر توسعه اقتصادی

1-اسلام و نگرش مطلوب نسبت به دنیا

در یک بررسی اجمالی، آیات و روایاتی را که درباره دنیاست، می توان به سه دسته تقسیم نمود:

1-آیات و روایاتی که بیانگر مذهب دنیاست؛ در این دسته، دنیا به صفاتی نظیر لهو و لعب (‌سرگرمی و بازیچه) متاع قلیل ( بهره ای اندک ) ، تکاثر و تفاخر ( وسیله فخر فروشی و فزون طلبی ) معرفی شده است .

2-آیات و روایتی که بیانگر مطلوبیت دنیاست؛ در این دسته دنیا، با صفاتی نظیر فضل الهی خیز، رحمت و حسنه معرفی شده است .

3-دسته سوم تضاد بین این دو را روشن می سازد، به عنوان نمونه مفاد آیه زیر تا حدودی این تضاد را مشخص می کند:

ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیوه الدنیا و اطمأنوا بما هم عن آیاتنا غافلون اولئک مأوا هم النار بما کانوا یکسبون

کسانی که امید لقای ما را ندارند ( اعتقاد به آخرت ندارند) و زندگی دنیا را پسندیده و به آن آرام گرفته اند و آنهایی که از نشانه های ما بی خبرند جایگاهشان به سزای اعمالی که انجام می دهند در آتش است .

نتیجه ای که از محتوای این آیه می گیریم این است که علت مذمت دنیای بی اعتقادی به قیامت و منحصر کردن زندگی به حیات دنیای ( رضوالحیوه الدنیا) است.

پس دنیایی مذموم است که در جهت آخرت نباشد و بنابراین دنیا، ذاتاً مذموم نیست و اگر به منظور اهداف آخرت باشد نه تنها مذموم نیست بلکه مطلوب نیز می باشد . در همین رابطه علی (ع) می فرماید: بالدنیا تحرزالاخره یعنی به وسیله دنیا آخرت به دست می آید.

بررسی مفصل دنیا از دیدگاه اسلام در این مقاله امکان پذیری نیست و ما در جای دیگری به آن پرداخته ایم و نتایج نهایی آن بررسی در خصوص دنیا و ثروت اندوزی به شرح زیر است:

1-کسب ثروت و سود و دنیا طلبی به عنوان هدف مطلق مردود است:

2-دنیا و کسب مال می تواند وسیله کمال معنوی انسان باشد

3-برای دستیای به آخرت مطلوب باید از دنیا گذشت و کسی که دنیا را نداشته باشد آخرت را هم ندارد

4-ترک دنیا و رهبانیت، به بهانه رسیدن به آخرت از دیدگاه اسلام مردود است

5-تمایلات و علایق فطری انسان به امور این دنیا در صورتی که با اهداف آن سرا مغایر نباشد پذیرفته شده است

6-برای نیل به کمال و تعالی، باید حداکثر بهره برداری را از دنیا نمود.

7-تضادی که در خصوص دنیا و آخرت در متون دینی است ناظر به هدف قراردادن آن دو یا هدف قراردادن دنیا و برخورداری از آخرت است ولی بین هدف قراردادن آخرت و بهره برداری از دنیا هیچ گونه تضادی وجود ندارد. چرا که رابطه دنیا و آخرت از نوع رابطه ناقژص و کامل است . هدف قراردادن ناقص دنیا مستلزم محرومیت از کامل است ولی هدف قراردادن کامل، مستلزم محرومیت از ناقص نیست، بلکه مستلزم بهره مندی از آن به نحو شایسته است نتیجه اینکه دنیایی که اسلام معرفی می کند به هیچ وجه مخالف دستیابی به توسعه نیست بلکه اگر به منظور اهداف متعالی انسانی باشد حداکثر و بهره‌مندی از آن مطلوب می باشد .

2-اسلام و حاکمیت نگرش علمی و توجه به نقش عقل

تعلقی که به عنوان اساس مدرنیته مطرح شده است تعقل ابزاری (-----) است در این نوع تعقل، حسابگری و فایده طلبی به عنوان رفتارهای انسانی مطرح است . جنبه های مثبت این بعد از تعقل مورد تأیید اسلام است . اسلام مسلمانان را دعوت به تقدیر معیشت و برنامه ریزی در زندگی و عدم اسراف کرده است . اسلام بالاتر از این به تعقل ارزشی (----) نیز اعتقاد دارد. چنانچه در تعالیم دینی آمده است : العقل ماعبد به الرحمن یعنی عقل ، چیزی است که خدای مهربان به وسیله آن عبادت می شود.

در مجموع، عقل از جایگاه بس بزرگی در اسلام برخوردار است . در تعالیم دینی عقل به عنوان سرآغاز همه کارها و نقطه شروع و مایه استحکام و آبادانی همه آنها حجت پنهان الهی ، گرامی ترین مخلوق خدا، و مایه رستگاری مطرح شده است.

در خصوص جایگاه علم نیز باید گفت کسانی که مختصر آشنایی با تعالیم دینی دارند به جایگاه رفیع علم و عالم در این مکتب آگاهند. در جایگاه رفیع علم همین بس که در تعالیم دینی، علم مایه نجات انسان از آتش است و فراگیری آن بر همه واجب بوده و نه فقط راه رسیدن به بهشت است بلکه بهشت در جستجوی جوینده ای بوده و جستجویش بر هر زن و مرد مسلمان، فریضه و تحصیل آن نه محدود به زمان و نه محدود به مکان و کسب آن از هر عبادتی برتر است .

نزدیک به چهار هزا حدیث معتبر درباره ارزش علم، فقط در کتاب میزان الحمکه جمع آوری شده است . نزدیک به 1500 بار در قرآن از علم، تفکر ، اندیشه، رای و ... سخن به میان آمده است .

ارزش علم تا آنجاست که حتی گفته شده اگر جهالت و نادانی جایز بود تکلیفی در عالم نبود و کتابی بر پیامبر فرود نمی آمد و کسی به پیامبر برانگیتخته نشده بود. به خاطر همین بینش بود که اسلام در هر سرزمینی پای می نهاد دانش را همگانی می کرد و با اینکه چیزی به نام طلب علم مطرح نبود و تحصیل آگاهی و شناخت وظیفه محسوب نمی گشت . تحصیل علم امری حتمی و عمومی می شد . خلاصه آنکه هرجا که اسلام حکومت می کرد، علم و دانش و ادب به سرعت پیشرفت می نمود، به طوری که در دوران شکوفایی تمدن اسلام شاخه های علوم به پانصد رشته رسید. این توجه به علوم، مختص علوم دینی نبود، بلکه هر علمی و از جمله علوم طبیعی از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند، چرا که از دیدگاه مسلمانان علوم شاخه های یک درخت و منشأ همه خداست . بنابراین همه آنها را قابل احترام می دانستند و این مسأله ای است که از آن به وحدت علوم یاد می شود.

3-اسلام و آزادی ابراز اندیشه

آزادی ابراز اندیشه، فرع اعتقاد به حاکمیت علم و فرع توجه به نقش تعقل است و از آنجایی که اسلام به حاکمیت علم معتقد است و انسانها را به تفکر و تعقل دعوت می کند، بنابراین به طور طبیعی موافق آزادی ابراز اندیشه نیز می باشد، البته به طور صریح نیز در تعالیم دینی بر آزادی اندیشه تأکید شده است . مثلاً قرآن می فرماید بشارت دهید به بندگانم، آنهایی که بر سخن ها گوش فرا می دهند و از بهترین و نیکوترین آن تبعیت می کنند . در جای دیگر قرآن کریم تحمیل عقیده بر دیگران را جایز نمی داند و می فرماید در پذیرفتن دین هیچ زور و اجباری نیست.

قرآن کریم علیه هر گونه تقلید در سنتها و جمود فکری اعلان جنگ کرده و همچنین تسلیم عقل بشری را در برابر اساطیر و افسانه ها یا نظرات دیگران بدون تعقل و تأمل مردود دانسته است . هدف اسلام از ترویج آن آزادی فکری آن است که عقل استدلالی را در جان مسلمانان رشد دهد. بدین جهت مسلمانان موظفند اصول دینی خود را با استدلال قبول کنند و نمی‌توانند بدون دلیل چیزی را بپذیرند، به طوری که در مورد باورهای نادرست مشرکین می فرماید:

تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین

یعنی اینها باورهای آنهاست بگو برای این باورهای خود دلیل بیاورید اگر راست می گویید.

چنانچه ملاحظه می شود یک مسلمان نباید بدون دلیل چیزی را قبول کند و یا پیرو دیگری باشد. بلکه هر عقیده و ایمانی را باید با برهان و مستدل بپذیرد و لازمه این تکلیف اعتقاد به آزادی اندیشه است.

آزادی در اسلام از چنان اهمیتی برخوردار بوده که بعضی از مورخین یکی از دلایل گرایش به اسلام و گسترش روزافزون آن در صدر اسلام و قرنهای بعدی را همین مسأله می دانند.

4-اسلام و اعتقاد به برابری و رعایت حقوق دیگران

اعتقاد به برابری افراد و رعایت حقوق دیگران از اصول اولیه اسلام محسوب می شود.

در قرآن برابری همه افراد از هر نژاد و گروه و قبیله ای ، به عنوان اساسی ترین حقوق بشری پایه گذاری شده و در روایات هم این مسأله با تعابیر مختلف بیان شده است . پیامبر می فرماید: مردم مانند دندانه های شانه هستند و همه با هم برابرند . اگر در دنیای غرب ملاک طبقه بندی افراد بر اساس نژاد و خون برداشته شده و برتری انسانها فقط به تلاش افراد در میزان کسب ثروت و افزایش تولید می باشد، در اسلام ضمن اینکه همه ابنای بشر در انسان بودن یکسان هستند درعین حال در فعالیتهای اجتماعی صرفاً به ملاکهای مادی توجه نمی شود و افراد با ملاکهای واقعی مانندتقوی که بر سر به دست آوردن آن، تطلب و پنجه به رخ یکدیگر کشیدنی پیش نمی‌آید. سنجیده می شوند. بنابراین مساوات حقیقی این است که امکانات مساوی برای همه افراد فراهم شود تا اگر کسی همت داشته باشد در هر کجا و درهر طبقه ای که هست در پرتو لیاقت و استعداد و بروز فعالیت به کمال برسد و این در واقع معنای برابری است .

اما مقدم داشتن شخص متقی بر دیگران برتری حقوقی نیست . زیرا نزد قرآن از نظر حقوقی حتی رسول خدا با دیگران یکسان است، بدین جهت برتری به تقوا، برتری فضیلتی است و بس.

اسلام علاوه بر مسأله مساوات و برابری نوع افراد، در میان مسلمانان نوع عالی تری از مساوات را مطرح می کند و آن برادری است در مساوات برادری، دوستی و صمیمات متقابل و گذشت و ایثار افراد نیز موجود است . بنابراین اسلام مسلمانان را برادر یکدیگر خوانده نه سایر روابط خویشاوندی این است که در رابطه برادری تساوی نیز موجود است .

روشن است با این دیدگاهی که اسلام در خصوص برادری انسانها و برادری مسلمانان ذکر کرده، هدف مشارکت همه جانبه مسلمانان در توسعه از نظر عدم تبعیض بین افراد، بیش از پیش تأمین خواهد شد.

5-اسلام و نظم پذیری

اسلام نظم و برنامه ریزی را مورد تأکید قرار داده و این مسأله با دو شیوه قابل استنباط است: یکی تأکیدات صریحی است که در تعالیم دینی در این مورد صورت گرفته و افراد را به رعایت نظم دعوت کرده و دیگری یک رشته مقررات و دستورهای اسلامی است که لازمه انجام آنها رعایت نظم و پذیرفتن آن در همه شؤون زندگی می باشد.

از جمله تأکیدات صریح اسلام درباره رعایت نظم، این سخن علی است که فرمود:

شما را (ای حسن و حسین ) و همه فرزندان و بستگان و هر که را که نوشته من به او برسد به پرهیزگاری و تنظیم امور سفارش می کنم . و همین طور در روایات آمده است که حسابگری در زندگی ونظم در درآمد و مصرف آن، نشانی از دینداری است .

امام کاظم می فرماید: اوقات خود را به چهار قسمت تقسیم کنید،

1-برای عبادت و پرستش خدا

2-برای امور زندگی و کار و فعالیت و تأمین معاش

3-برای معاشرت با دوستان

4-برای تفریح و لذتهای حلال

خلاصه مسأله نظم و انضباط در اسلام تا آنجا مهم است که گفته شده بی نظمی و بی برنامگی در معیشت و زندگی، موجب فقر و بیچارگی می شود.

سیره عملی ائمه مانند استقرار حکومت اسلامی در صدر اسلام و شیوه زندگی آنها همه از نظم در حیطه اجتماع و فرد حکایت می کند.

بسیاری از دستورات اسلامی به طور ضمنی دلالت بر لزوم رعایت نظم دارند. مانند حرمت اسراف و اتلاف در منابع، مسؤؤلیت انسان در برابر عمر و گذشت زمان، انجام عبادات در موعد مقرر، تقدیر معیشت و لزوم توجه به رشد و تعالی و کمال انسان که همه مستلزم داشتن نظم و برنامه در زندگی است.

6-اسلام و عدم تعارض فرهنگی در جامعه

گفتیم علت تعارض فرهنگی در جامعه این است که عناصر فرهنگی در یک جامعه منشأهای متفاوتی دارند اگر ما فقط از فرهنگ دینی الگوبرداری کنیم مسلماً تعارضاتی نخواهیم داشت چرا که در آن صورت منشأ همه عناصر فرهنگی، دین خواهد بود. و از آنجایی که بین عناصر دینی تعارضی وجود ندارد، بنابراین عناصر فرهنگی متأثر از تعالیم دینی با هم در تعارض نخواهند بود.

6-اسلام و اعتقاد به توسعه

از نظر اسلام با توجه به تعریفی که از توسعه ارائه شده می توان گفت اعتقاد به توسعه امری فطری است، چرا که در توسعه، دست یافتن به یک وضعیت مطلوب مدنظر بوده و دست یافتن به یک وضعیت مطلوب بیان دیگری از مفهوم تکامل انسان است .

از نظر اسلام انسان به طور فطری کمال طلب است و این کمال خواهی در همه ابعاد مطرح می‌باشد . بدین جهت توسعه اقتصادی می تواند مقدمه این کمال باشد .

بنابراین یک فرد مسلمان به طور طبیعی باید به توسعه به معنای وضعیتی که در آن امکان تکامل انسان وجود دارد، معتقد باشد .

از دیدگاه اسلام ، افراد از عنصر اختیار برخوردارند و این اولین نکته ای است که برای اعتقاد به توسعه و تحول و ایجاد دگرگونی های حساب شده توسط انسان، لازم و ضروری است .

اگر افراد معتقد به جبر بوده و برای خود انتخاب و اختیاری قائل نباشند، هرگز نمی توانند آفرینندگان بنای عظیم توسعه باشند.

بنابراین چون اسلام، انسان را کمال طلب ومختار می داند و اعتقاد به توسعه از لوازم این دو محسوب می شود، در نتیجه خودبه خود اعتقاد به توسعه وکمال مورد تأیید اسلام نیز می باشد‌.

از مجموع مباحث گذشته به این نتیجه می رسیم که اسلام با عناصر هفت گانه فوق که به عنوان عناصر فرهنگ توسعه معرفی شده مخالفتی ندارد و بنابراین فرضیه مقاله مبنی بر اینکه اسلام هیچ تعارضی با عناصر فرهنگی موثر بر توسعه ندارد، رد نشد.

به علاوه به طور قطع می توان اظهار داشت در اسلام عناصر فرهنگی دیگری وجود دارند که تقویت و احیای آنها می تواند در میان مسلمانان توسعه برانگیز باشد و از جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-فرهنگ کار وتولید در اسلام

2-پیوستگی مادیت و معنویت

3-دعوت اسلام به آراستگی

4-مذمت فقر مالی

5-حرمت اسراف و تبذیر

6-مبارزه با خرافات

7-دعوت به تعقل

8-حجیت و ملاک بودن خرد بشری

9-تشویق به روشهای تجربی

10- رعایت نظم و برنامه ریزی

11- دعوت اسلام به جامعه آرمانی

12- اعتقاد به جامعه آرمانی

13- انعطاف فقه نسبت به شرایط مختلف

14- فراخوان اسلام به علوم و فنون و صنایع

15- اعتقاد مسلمانان به قدرت و عزت

16- موظف شدن مسلمانان به آباد کردن زمین

17- دعوت مسلمانان به داشتن روحیه اقتباس خلاق از دیگران

18- عناصر مساعد دیگری در فرهنگ اسلامی نظیر دفاع از حقوق و‌ آزادی‌ها، عدالت، برابری، صلح و همزیستی و حفظ محیط زیست . که همه توسعه برانگیزند. البته تقریباً همه این عناصر در عناصر هفتگانه ای که ذکر کردیم وجود دارد.

بررسی دقیق هر یک از موضوعات سابق الذکر می تواند موضوع یک مقاله مستقل باشد که برای جلوگیری از اطاله کلام از توضیح مختصر آنها هم خودداری می‌کنیم .

در پایان یادآور می شود از مباحث گذشته این نتیجه به دست می آید، که اسلام نه فقط مخالف با عناصر فرهنگی موثر بر توسعه نیست بلکه در درون خود دارای عناصری است که احیای آنها می تواند توسعه برانگیز باشد . به عبارت دیگر اسلام به بهترین نحو و در عالی ترین شکل خود فرهنگ توسعه را داراست و این مسلمانان هستند که باید این فرهنگ را با تأسی از اسلام به صورت بالفعل درآورند . در آن صورت است که می توانند به همه جنبه های مثبت توسعه اقتصادی در غرب، نائل شده و نه تنها از همه جنبه های منفی آن به دور باشند، بلکه جامعه ای داشته باشند که در همه ابعاد انسانی الگو و نمونه باشد که البته اقتضای این فرهنگ همین است .

aciety (Princenton Achiving- -MC CLELLAND . David. The CO

ب : سایر منابع

1- القرآن الکریم :

2- آشوری، داریوش، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، انتشارات مرکز اسناد فرهنگی آسیا ، چاپ اول سال 1357

3- امامی ،‌ آشتیانی ، محمد جعفر و محمدرضا، ترجمه گویا و شرخ فشرده ای بر نهج البلاغه جلد اول و دوم، انتشارات مطبوعاتی ، هدف قم ، چا پ اول سال 1358

4- امیری تهرانی، سید رضا، پیش درآمدی بر اقتصاد اسلامی، کیهان فرهنگی شماره 3 سال 1372

5- ریشه های فرهنگی اقتصادی ، مجموعه مقالات سمینار فرهنگ و توسعه، معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ سال 1371

6- باهر، حسین، مبانی برنامه ریزی اقتصادی، تهران: انجمن خدمات اسلامی، چاپ اول سال 1358.

7- بروجنی، فرشید، جایگاه عوامل فرهنگی در توسعه اقتصادی، چاپ اول، تهران: مرکز آمار و برنامه ریزی پژوهشهای فرهنگی و هنری سال 1372 .

8- پیمان، حبیب اله . پیش نیازهای توسعه اقتصادی، مجله ایران فردا، سال اول شماره 4

9- تودارو، مایکل، توسعه اقتصادی جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی جلد اول، چاپ اول، تهران: انتشارات سازمان برنامه و بودجه سال 1370

10- جیروند، عبدالله، توسعه اقتصادی ( مجموعه عقاید) چاپ سوم، تهران: انتشارات مولوی، سال 1367

11- رودنسون، ماکسیم، اسلام و سرمایه داری، ترجمه محسن ثلاثی تهران، شرکت سهامی کتابهای جیبی 1348)

12- عظیمی ، حسین مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران، چاپ اول ، تهران: نشر نی، سال 1371

13- علامه مجلسی، بحار الانوار، چاپ سوم، بیروت: مؤسسه انتشاراتی وفاء سال 1403 ه. ق 1972‌م.

14- قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، جلد پنجم، چاپ اول ، انتشاات دارالکتب، سال 1354

15- قره باغیان، مرتضی، اقتصاد رشد و توسعه، جلد اول، چاپ اول، تهران:‌نشر نی، سال 1370

16- کلینی، شیخ یعقوب ، اصول کافی، ترجمه جواد منصوری، ناشر علمیه اسلامیه، بی تا.

17- مدنی، امیرباقر، بعضی از موانع فرهنگی توسعه اقتصادی در ایران ( مقایسه با ژاپن) چاپ اول، تهران: مرکز آمار و برنامه ریزی پژوهشهای فرهنگی و هنری، سال 1372

18- موسائی، میثم، دین و دنیا، چاپ اول، تهران: مرکز آمار و برنامه ریزی پژوهشهای فرهنگی و هنری، سال 1372

19- موسائی، میثم، حیات مشهد، چاپ اول، تهران، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی سال 1369

20- موسائی، میثم ، دین و فرهنگ توسعه چاپ اول، تهران: معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی


پی نوشتها

1-میثم موسایی، عضو هیأت علمی دانشکده اقتصاد ـ دانشگاه تهران

2-لغت نامه دهخدا واژه فرهنگ

3-داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا 1357 ص 7.

4-داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول :‌تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا 1357 ص 7.

5-داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول ، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا 1357 ص 7 .

6-داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول ، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا 1357 ص 7 .

7-داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول ، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا 1357 ص 7 .

8-داریوش آشوری، تعریف ها و مفهوم فرهنگ، چاپ اول ، تهران: مرکز اسناد فرهنگی آسیا 1357 ص 7 .

9-منجد الطلاب ذیل واژه توسعه.

10- مرتضی، قره باغیان، اقتصاد رشد و توسعه، جلد اول، چاپ اول، تهران: نشر نی، سال 1370 ص 7 .

11- مایکل، تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی، جلد اول، تهران: انتشارات برنامه و بودجه سال 79 – ص 6-135

12- همان ص 9-138

13- باهر، حسین، مبانی برنامه ریزی توسعه اقتصادی ، چاپ اول، تهران: انجمن خدمات اسلامی ، 1358 ص 13.

14- جیروند، عبدالله، توسعه اقتصادی ( مجموعه عقاید) چاپ سوم، تهران: انتشارات مولوی سال 1368 ص 84.

15- مجموعه مقالات سمینار فرهنگ و توسعه معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سال 1371.

16- میثم موسایی، حیات شهید، چاپ اول، تهران ـ معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی ، سال 1369

17- ر.ک به : مجموعه مقالات سمینار فرهنگ و توسعه مقاله سید رضا امیری تهرانی زاده، ریشه های فرهنگی اقتصادی ص 6-2

18- --

19- ---

20- ---

21- ر.ک به : ماکسیم رودنسون، اسلام و سرمایه داری، ترجمه محسن ثلاثی ( تهران : شرکت سهامی کتابهای حبیبی 1358)

22- عظیمی، حسین،‌مدارهای توسعه نیافتگی در اقتصاد ایران، سال 1371، تهران: نشر نی چاپ اول ص 83.

23- مجله نامه فرهنگ شماره 1 و 2 سال دوم، ص 11.

24- مجله نامه فرهنگ شماره 1 و 2 سال دوم، ص 11.

25- مجله فرهنگ و توسعه، سال دوم، شماره 6، سال 1372 ص 11

26- امیر باقر مدنی، برخی از موانع فرهنگی توسعه اقتصادی در ایران ( مقایسه با ژاپن) تهران: مرکز آمار و برنامه ریزی، پژوهشهای فرهنگی و هنری سال 1372 ص 2.

27- فرشید بروجنی، جایگاه عوامل فرهنگی در توسعه اقتصادی مرکز آمار و برنامه ریزی پژوهشهای فرهنگی و هنری سال 1372 ص 8 و 3

28- مرتضی قره باغیان، همان.

29- فرشید بروجنی، همان ص 8 و 3

30- مجله نامه فرهنگ همان ص 6

31- برای توضیح بیشتر درباره این مسأله که چه عناصری از فرهنگ غرب در توسعه نقش مؤثر داشته و اخذد چه عناصری از فرهنگ آنها برای جوامعی مانند جوامع ما خاصیت ضد توسعه ای دارد و اینکه اصولاً چه عناصر مساعدی را باید از فرهنگ غرب وام بگیریم و به کتاب دین و فرهنگ توسعه تألیف میثم موسایی ( توسط معاونت پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی در سال 74 منتشر شده ) رجوع شود.

32- منظور رابطه طبیعی علی و معلولی بین فرهنگ و رفتار است نه استنتاج منطقی باید ها از هست ها . چرا که از لحاظ منطقی از هست ها، بایدها نتیجه نمی شود.

33- حبیب الله پیمان، مجله ایران فردا، مقاله پیش نیازهای توسعه اقتصادی و اجتماعی، سال اول شماره 4 ص 36.

34- برای توضیح درباره اینکه چرا جامعه ای دچار تعارض فرهنگی می شود؟ جامعه ما دچار چه نوع تعارضاتی است و این تعارضات چه نقشی در وحدت ملی و فرآیند توسعه دارد. به کتاب دین و فرهنگ توسعه نوشته میثم موسایی صفحات 223 تا 242. مراجعه شود.

35- محمد/ 36 و انعام/ 32 حدید/ 20.

36- نساء / 77

37- آل عمران/ 185.

38- توبه/ 28 و نحل/ 16 و نساء و نور/ 14.

39- بقره/ 180، 272 و عادیات/ 6 و معارج / 70

40- هود/ 9 و اسراء / 100 و کهف / 82

41- اعراف / 130 و توبه/ 50

42- نهج البلاغه، ترجمه جعفر امالی و محمدرضا آشتیانی جلد 2 ص 156.

43- برای توضیح بیشتر درباره رابطه دنیا و آخرت ر.ک به موسایی میثم، دین و فرهنگ توسعه همان ص 203-120

44- یعقوب کلینی، اصول کافی جلد 1. ترجمه جواد منصوری، چاپ (؟) تهران: علمیه اسلامیه‌، بی تا ص 29.

45- یعقوب کلینی، همان ص 19.

46- قریشی، علی اکبر، قاموس قرآن ، جلد پنجم، چاپ اول، تهران: دارالکتب الاسلامیه، سال 1354، ص 28

47- یعقوب کلینی، همان ص 29.

48- علامه مجلسی، بحار الانوار ج 1 تهران: دارالکتب الاسلامیه، بی تا ص 198.

49- همان ص 177

50- محمدی ری شهری، میزان الحکم، جلد 6 چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، بی تا ص 466.

51- بحار همان ج 1 ص 173

52- نهج الفصاحه ص 64.

53- بحار ج 1 ص 177

54- همان ص 184.

55- زم/ 155

56- بقره / 155.

57- صدر، محمدباقر، مدرسه اسلامی، ترجمه کاظمی، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، چاپ اول سال 1362 صص 151-152

58- بقره/ 11

59- حجرات / 13

60- نهج البلاغه صبحی صالح، نامه 47 ص 142

61- بحار ج 71 ص 349.

62- متأسفانه در شرایط حاضر کشورهای جهان سوم از دو نوع تعارض رنج می برد: یکی تعارض تاریخی که مربوط به اختلاف نژاد و قومیتهاست و دیگری که از اولی مهم تر می باشد تعارضی است که به علت به هم ریختن فرهنگی یک جامعه سنتی در هنگام ارتباط با جوامع توسعه یافته به وجود می اید و در این فرآیند است که جامعه به دو شبه جامعه تقسیم می شود و هر یک فرهنگ خاص خود را دارد: یکی فرهنگ سنتی و دیگری فرهنگ جامعه نو و اکثر عناصر آنها با هم سازگارند، بنابراین جامعه دچار تعارض فرهنگی می شود. جامعه ایرانی ما از گذشته دور دچار دوگانگی فرهنگی بوده‌( فرهنگ ایرانی و فرهنگ اسلامی ) و در زمان معاصر هم به علت تماس با دنیای صنعتی دچار دوگانگی بیشتر شده است ( حتی سه گانی ) و این مسأله به تشتت اجتماعی منجر می شود و به بحرانهای اجتماعی دامن می زند و ثبات و امنیتی را که برای توسعه لازم است با مشکل مواجه می سازد . برای توضیح بیشتر مراجعه شود به : موسایی، میثم، دین و فرهنگ توسعه، همان ص 241- 229